دانلود آهنگ فرواگ به نام چنین گفت زرتشت
دانلود آهنگ چنین گفت زرتشت فرواگ
کاربران عزیز وبسایت موزیک پوزیک هم اکنون بشنوید دانلود آهنگ بسیار زیبای چنین گفت زرتشت از فرواگ با متن کامل و بهترین کیفیت MP3
Download Song Farvaag Chenin Goft Zartosht With Text And 320 & 128 Links In Musicpoozik.ir
متن آهنگ فرواگ چنین گفت زرتشت
با من مى گویید زندگى دشوار است و زیر بارش نتوان رفت،
پس چرا پر غرور به پیشواز سپیده مى روید ؟
چرا شامگاهان چنین افتاده و فروتن اید ؟
آرى زندگى دشوار است.
اما نه جاى آن است که چنین نعره زنید !
ما، بارکشان را از حمل بارهاى گران گریزى نیست .
چه تناسب میان ما و غنچه اى که از فروچکیدن قطره هاى شبنم لرزان است.
بى شک ما عاشق زندگى هستیم، اما این از آن نیست
که با زندگى خوى گرفته ایم. بلکه از آن است که ما خو کرده ی عشقیم.
عشق آمیخته به جنون است.
اما جنون نیز اندک خردى در خود دارد.
منِ مشتاقِ زندگى نیز مى پندارم
که پروانه ها و حباب هاى میان تُهىِ به وجود آمده
از صابون و آدمیزادگانى که به آن ها
مى مانند، نیکبختى را بهتر احساس مى کنند.
هیچ چیز همچون تماشاى این جان هاى کوچکِ سبک بالِ دلپسندِ همیشه دیوانه
نمى تواند مرا بگریاند یا حس نغمه سرایى ام را برانگیزد.
تنها بدان خدایى ایمان دارم که رقص بداند.
چون به تماشاى شیطانِ خود نشستم
او را جدی و ژرف و کامل و پُر مجد و شکوهمند دیدم و گفتم:
او جان سنگینى ست.
از راهِ اوست که همه چیز فرو مى افتد.
اگر خواهان کُشتنى،
از خشم مدد مجوى. از خنده یارى بخواه
با خنده مى کشند نه با خشم
برخیز تا جانِ سنگین را بُکشیم !
از هنگامى که راه رفتن آموخته ام، همواره مى دوم
بنگر اینک خواهم پرید و دیگر بى نیازم از آن که با فشارِ آنان پریدن آغاز کنم.
آه، چه سبک بالم اینک! در حالى پَر مى زنم که مى دانم
بر فرازِ خویشتن اوج مى گیرم و اکنون خدایىِ در من، رقصان است
پس چرا پر غرور به پیشواز سپیده مى روید ؟
چرا شامگاهان چنین افتاده و فروتن اید ؟
آرى زندگى دشوار است.
اما نه جاى آن است که چنین نعره زنید !
ما، بارکشان را از حمل بارهاى گران گریزى نیست .
چه تناسب میان ما و غنچه اى که از فروچکیدن قطره هاى شبنم لرزان است.
بى شک ما عاشق زندگى هستیم، اما این از آن نیست
که با زندگى خوى گرفته ایم. بلکه از آن است که ما خو کرده ی عشقیم.
عشق آمیخته به جنون است.
اما جنون نیز اندک خردى در خود دارد.
منِ مشتاقِ زندگى نیز مى پندارم
که پروانه ها و حباب هاى میان تُهىِ به وجود آمده
از صابون و آدمیزادگانى که به آن ها
مى مانند، نیکبختى را بهتر احساس مى کنند.
هیچ چیز همچون تماشاى این جان هاى کوچکِ سبک بالِ دلپسندِ همیشه دیوانه
نمى تواند مرا بگریاند یا حس نغمه سرایى ام را برانگیزد.
تنها بدان خدایى ایمان دارم که رقص بداند.
چون به تماشاى شیطانِ خود نشستم
او را جدی و ژرف و کامل و پُر مجد و شکوهمند دیدم و گفتم:
او جان سنگینى ست.
از راهِ اوست که همه چیز فرو مى افتد.
اگر خواهان کُشتنى،
از خشم مدد مجوى. از خنده یارى بخواه
با خنده مى کشند نه با خشم
برخیز تا جانِ سنگین را بُکشیم !
از هنگامى که راه رفتن آموخته ام، همواره مى دوم
بنگر اینک خواهم پرید و دیگر بى نیازم از آن که با فشارِ آنان پریدن آغاز کنم.
آه، چه سبک بالم اینک! در حالى پَر مى زنم که مى دانم
بر فرازِ خویشتن اوج مى گیرم و اکنون خدایىِ در من، رقصان است